سپهر جونسپهر جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 روز سن داره

*سپهر و هستي* روياهاي واقعي من و بابا

آسمون ابري...

سپهرزيباي من! امروز...آخرين روز از ماه مورد علاقه ي مامانه، ماهي كه حس ميكنم تمام وجودم با لحظه لحظه ش تازه مي شه و جون مي گيره.وامروز... آسمون ابريه و دل ماماني بدجوري گرفته ... براي اولين بار تو زندگيم دلم ميخواد خودمم يه وبلاگ داشتم تا از دلم مي نوشتم...وحالامجبورم تو وبلاگ قشنگت اين حرفا رو بنويسم... مي خواستم بخاطر اينكه اين بار حرفاي شاد و قشنگ براي وبلاگت نياوردم ازت عذرخواهي كنم،اما بجاش ترجيح دادم بهت بگم پسرم! جايي كه توش قدم گذاشتي اسمش دنياست، پرازفراز وفرود، پر از شادي و غم، پر ازموفقيت و شكست... وتوبايد ياد بگيري كه اين دنياي رنگي رو با همه ي رنگاش قشنگ ببيني و به آدمهاي دور و برت لبخند بزني... شايد يه ر...
31 ارديبهشت 1392

سپهر روح زندگي...

سپهر! روح سبز زندگيم... دربهار زيبا  كه افسون عطر ورنگش، عاشق و شيدايم مي كند تورا ... بهاري تر از بهار مي بينم، پراز شور وطراوت و تازگي ... وچشمان زيبايت هرصبح پرفروغتر از خورشيد ،در آسمان زندگيم مي درخشد...   ...
28 ارديبهشت 1392

دندون درد مامان...

پسرگلم! ديروز مامان دندون درد داشت ، باباحميد اومد سراغش و بردش پيش آقاي دكتر... دوساعتي كارم طول كشيد و درتمام مدت،حضور مهربون بابايي پشت دراتاق آقاي دكتر وجودمو پراز آرامش و انرژي مثبت ميكرد... ياد اونموقع افتادم كه توهنوز يه مسافر كوچولو بودي و من بخاطر مطلع شدن از سلامتيت مرتب بايد پيش دكتر ميرفتم و بابا حميد مهربون هم هميشه وبدون اينكه اظهار خستگي و بيحوصلگي كنه وحتي وقتي امتحان يا مشغله داشت همراهمون بود وهيچوقت تنهامون نذاشت. اينو هم بگم كه بابايي سعي ميكنه هميشه همراه مامان باشه وتوهيچ كاري تنهاش نميذاره...اونقدركه مامانو بدعادت كرده دوست دارم قدر بابايي مهربونو بدوني و باهاش دوست وهمراه باشي اين هم گلهاي بهاري مامان ...
22 ارديبهشت 1392

روز درختكاري ، من يك كودك مي كارم...

امروز اين پست روديدم و واقعا ازش لذت بردم پس بااجازه دوست عزيزمون عينا تو وبلاگ كپي ش مي كنم روز درختکاری من یک کودک می کارم    پانزدهمین روز از آخرین ماه تقویم ما ایرانی ها روزیست به نام روز درختکاری ...  چقدر دوست داشتم خانه ما هم حیاط داشت و می توانستم درخت بکارم اما نمی شود . داشتم به این فکر می کردم که چرا کاشتن درخت انقدر حس خوب به آدم ها می دهد ؟ پر واضح است که سبزی و خرمی باعث شادی روح و جان انسانهاست اما لذت اصلی این کار در اینست که کاشتن درخت یک حرکت ماندگار است . سالها می گذرد و نهال کوچکی که کاشته اید بزرگ و تناور می شود و شاخ و برگ و میوه و ثمر می دهد .هر کس که از زیبایی و طراوت این درخت زیبا سیراب می ش...
22 ارديبهشت 1392

يه گردش علمي تفريحي با پسرخاله پارساي دوست داشتني

بازم يه سلام گرم و پرنشاط به همه ي عزيزان... تو اين روزاي بهاري يكي از بهترين تفريحات براي سپهرجون، رفتن به باغهاي اطراف خونه ي مامان جون-باباجون اونم به همراه پسرخاله پارساي عزيزه كه تازگيها بلد شده بگه: دا دا ش اينم گزارش تصويري اين گردش علمي تفريحي مامان به اين ميگه پاتو كفش بزرگتر كردن داداشي چه گربه ي خوشگلي! چشممو گرفته شما اول بفرماييد... آقا بيزحمت يه ليوان چاي! دا دا ش! دنبال چيزي ميگردي؟ صداي چي مياد؟ بچه هاخوبيد؟ همايش بزرگ مورچگان   ...
21 ارديبهشت 1392

سپهرزيبايم! حضورت را سپاس...

سپهرمن! جگرگوشه ام! همه هستي و اميدم! بهارم باحضور تو ، چونان رويايي كه به حقيقت مي پيوندد و آرزويي كه به بار مي نشيند لبريز از لحظه هاي پرشور و مست كننده و اميدبخش است... آكنده از عطر گل و سبزه و ريحان،آميخته باصداي سحر انگيز آواز پرندگان ولالايي آب ...سرشار از شوق زندگي... دوستت دارم... فارغ از زمان و مكان و تمنا و آرزو، تنها دوستت دارم... اين روزها كه روزگار و زمين و آسمان بر آدميان به مهر،لبخند مي زنند و اين روزها كه بوي عشق،حتي از تن سخت و خسته تك درختي پير و تنها دردل كويري خشك به مشام مي رسد... اين روزها كه آسمان بي بهانه هم بغض مي كند و زمين باهمه نيازش، ذره ذره اشكهاي معشوق را فرو مي كشد...اين روزها كه به هرطرف نگ...
16 ارديبهشت 1392

يسنا(پرستش خداوند)...همچون شكوفه ي گيلاس...

يسناكوچولو -دخترِ عموعلي مهربون- يه روز قشنگ بهاري و پر از 2، يعني ساعت 2 بعدازظهر روز 2شنبه 1392/2/2 بدنيا اومد تا خدا با فرستادن يه فرشته ي ديگه به دنيا، دنياشو لطيفتر و معصومانه تر كنه... اينجور موقعها دلم ميخواد بگم كه خدا بر همه مون منت گذاشت... دنيايي كه خداساخته باوجود فرشته هاي كوچولو كه تو هر خونه اي كه باشن انگار،بانورشون اون خونه رو روشن ميكنن ،ديگه چيزي كم نداره پسرم! آرزو ميكنم كه باهمه ي عموزاده ها، عمه زاده ها، خاله زاده ها و دايي زاده هات؛ خوب، مهربون، حامي و برادر باشي، دلم ميخواد با همه درصلح باشي پسرم، باهمه و هيچ جنگي تو دنيات نباشه خب بهتره از بحثمون خارج نشيم، از باريدن رحمت خدا مي گفتم و از اومد...
14 ارديبهشت 1392

مادرم روزت مبارك

*** مامان دوستت دارم*** مادر! دنیای کودکی ام سرشار از طنین دل انگیز توست ،  تمام خاطرات کودکی ام را خط به خط با نام تو نوشته ام و همیشه تورا می ستایم... به ياد كودكيهامون شعر زيبا و پرمعني مادر  از استاد ابوالقاسم حالت رو كه براي خيلي از دوستان خاطره انگيزه ،دروبلاگ ميذارم... ای مادر عزیز که جانم فدای تو قربان مهربانی و لطف و صفای تو هرگز نشد محبت یاران و دوستان هم پایه محبت و مهر و وفای تو مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست این سینه خانه تو و این دل سرای تو ای مادر عزیز که جان داده ای مرا سهل است اگر که جان دهم اکنون به پای تو خشنودی تو مایه خشنودی من است زیرا بود رضای خد...
10 ارديبهشت 1392

براي فرزندم...

امروز ميخواستم تووبلاگت درباره مادر بنويسم اما هرچي تلاش كردم تا انبوه احساسم رو نسبت به اين كلمه در قالب يه متن بنويسم،خودم رو ناتوان ديدم... ياد اين افتادم كه يه روز بزرگ ميشي... باسواد ميشي... قلم بدست ميگيري و تووبلاگت ازخاطراتت و لحظات زندگيت مي نويسي...از داشته ها و نداشته هات -كه اميدوارم اون روز باهاشون احساس خوشبختي كني- ازاميدها و آرزوهات -كه البته دلم ميخواد اون روزهااميدهات زياد و آرزوهات كم باشه-...از برنامه هات مينويسي وهدفهات... و...ازالگوهاي زندگيت...از اونها كه قبولشون داري، ياحتي باوجود انتقادي كه بهشون داري،درذهنت برجسته ان... توبزرگ ميشي و عاقل ميشي و مي بالي و من پير ميشم و خم ميشم و به تو مي بالم.. به...
10 ارديبهشت 1392

عكسهاي جديد سپهرجون به همراه توضيحات مامان...

 نظرت چيه لج كنيم هيچكدوم تو دوربين نگاه نكنيم     باباجون! اگه اجازه بدين من شمعو فوت كنم...   داداشي پارسا! خيلي دوستت دارم...   چقدر خوبه پسرخاله پيشم باشه...   باوركنيد خيلي خوش مي گذره...   خب... چادرو برپا كرديم،حالا روآتيش يه چايي هم راه بندازيم كه حسابي خستگيمون در بره بچه جون بپر هيزم بيار!     آخرشم خودم بايد دست به كار شم...   خب مث اينكه يه دونه پيدا كردم...   آخه چه اصراريه پيش اين بزا... كم كم دارم مي ترسم ها...   نكن بچه ! بذار عكسمونو بگيريم... اي بابا! د مي گم نكن بچه! قديم بزرگتر يه...
1 ارديبهشت 1392
1